پسین یکی از روزهای بسیار سرد زمستان ، مانند هر روز ، در پیشگاه رضا شاه پهلوی داستانهای شاهنامه از سوی "مراد اورنگ" بازگو می شود :
ــ شبی که قرار بود "روشنک" دختر "داریوش سوم" از سپاهان به سرزمین پارس نزد اسکندر برود ، اسکندر اصرار داشت که مردم ، پیش از حرکت او چراغانی کنند ؛
در هالی که مردم اصفهان مانند همه شهرها لباس ماتم بر تن داشتند و عزای ملی اعلام کرده بودند .
مردم ایران ، کشور و شاه و اینک شاهدخت را نیز از دست میدادند و فردوسی طی یک شعر ، این چشم انداز را نمودار کرده ...
" ببستند آذین به شهر اندرون / لبان پر ز خنده، دلان پر ز خون"
رضاشاه بی اختیار شروع به گریستن کرد ...
تا آن زمان کسی گریه او را ندیده بود !
پس از این اتفاق رضا شاه فورا دستور ساختن آرامگاه فردوسی به شیوه معماری هخامنشی را صادر کرد (1308)

نظرات شما عزیزان:

mahshad

ساعت16:02---18 مرداد 1391

dorood bar afshine aziz man aslan havasam nabud moghei ke shoma goftin web daram ya na hadaghal imailamo betun begam ke age khastin az tarighe imail tamasi bargharar beshe hala age khastin mailamo baratun minevisam nazaretun chie? bedrood
پاسخ:درود ، آره حتما
پاسخ:چرا که نه ؟

پاسخ:اتفاقا خیلی خوشحال میشم

مهسا

ساعت13:12---18 مرداد 1391

[وب سایت]

سلام وبلاگتو دوس دارم من لينكيدمت يادت نره بياي

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: